سیامک جهانگیری از چهرههای برجستهی موسیقی ایرانی است؛ نوازندهای چیرهدست در ساز نی و کلارینت که سالهاست با کنجکاوی، پشتکار و نگاهی تحلیلی، در مسیر گسترش مرزهای موسیقی کلاسیک ایرانی گام برمیدارد. او علاوه بر همکاری با استادان و گروههای مهم موسیقی ایران و جهان، با آثار متنوعی در قالب تکنوازی، گروهنوازی و تألیفهای آموزشی، سهم بزرگی در توسعهی رپرتوار موسیقی ایرانی داشته است.
نی، بازآفرینی رپرتوار و ترجمهی موسیقایی
یکی از محورهای اساسی فعالیتهای جهانگیری، تمرکز بر ساز نی و تلاش برای بازتعریف ظرفیتهای آن در بدنهی موسیقی کلاسیک ایران است. مجموعه کتابهای «همنواز» که توسط او تدوین شده، به بازنویسی و ترجمهی اجرایی قطعات استادان موسیقی ایرانی برای ساز نی میپردازد؛ قطعاتی که در اصل برای سازهایی چون تار یا سنتور نوشته شدهاند. این پروژه نه فقط یک تمرین اجرایی بلکه نوعی کاوش در تواناییهای بیانگر نی است: یافتن ترکیبهای صوتی تازه، بازآفرینی تکنیکها، و کشف زوایای پنهان یک قطعه در مواجهه با نی.
جهانگیری معتقد است در مقایسه با سازهای پرکاربردی چون تار، سنتور یا سهتار، هنوز رپرتوار مکتوب برای سازهایی چون نی، کمانچه، عود و قانون محدودتر است. گرچه در سالهای اخیر نوازندگان جوانتری در این حوزه فعال شدهاند، اما همچنان نیاز به تولید آثار آموزشی و تکنیکی احساس میشود. او ابتدا با بهرهگیری از منابع موجود مانند ردیف و آثار کلاسیک، پایهای برای گسترش رپرتوار نی فراهم کرده و در ادامه به خلق قطعات جدیدی اختصاصی برای این ساز فکر میکند.
ردیف، ساختار زنده نه قانون خشک
جهانگیری با نگاهی ساختارمند اما انعطافپذیر به ردیف، آن را نه یک قانون تغییرناپذیر بلکه شبیه به «دستور زبان» موسیقی ایرانی میداند؛ چارچوبی که در آن میتوان آموخت، خلق کرد و حتی آن را بازتعریف کرد. از نگاه او، تنوع روایات ردیف (بیش از ۲۵ روایت معتبر) نشان میدهد که این سیستم ذاتاً زنده و قابل توسعه است. ردیف محدودکننده نیست، بلکه ابزار آزادی است؛ به شرطی که نگاه ما به آن خلاقانه و تحلیلی باشد.
چندصدایی و نقش سازهای غیرایرانی
در بحث چندصدایی و استفاده از سازهای غیرایرانی، سیامک جهانگیری دیدگاهی ظریف دارد. او چندصدایی را در موسیقی محلی ایران (مانند ترکمن یا بلوچ) ناشی از ویژگیهای بومی و فرهنگی آن موسیقی میداند، و آن را با Harmony به معنای غربی آن یکسان نمیبیند. او بر این باور است که اجرای آکوردهای کلاسیک غربی بر مدها و دستگاههای ایرانی، به دلیل ویژگیهای خاص فواصل و تُنالیته، همیشه نتیجهی خوشایندی ندارد.
با این حال، اگر نوازندهی ساز غربی به زبان موسیقی ایرانی آشنا باشد و بتواند آن را درک کند، میتوان از این سازها نیز در آنسامبلهای ایرانی استفاده کرد. جهانگیری از تجربههای موفق ترکیه یاد میکند؛ جایی که نوازندگان کلارینت یا ویولن، مقامات ترکی را به خوبی میشناسند و صدای سازشان بافت موسیقی را غنیتر میکند.
موسیقی کلاسیک ایرانی؛ بحران یا تغییر؟
در پاسخ به کاهش مخاطبان موسیقی دستگاهی، جهانگیری نگاهی چندجانبه دارد. از یکسو، کاهش فضاهای اجرای زنده، فشارهای اقتصادی و شرایط اجتماعی، هنرمندان این حوزه را دچار چالش کردهاند. از سوی دیگر، بازار موسیقی به سمت تولیدات پاپ و سرگرمکننده رفته و مخاطبان نیز به دلایل مختلف از فضای جدیتر فاصله گرفتهاند. با این حال، او معتقد است که این وضعیت میتواند موقتی باشد و بازگشت به کیفیت، خلاقیت و تنوع ممکن است دوباره مخاطب را جذب کند.
خلوت با موسیقی و انگیزهی درونی
برای سیامک جهانگیری، موسیقی فراتر از شغل یا وسیلهی شهرت است. او «خلوت با موسیقی» را مهمترین بخش مسیر هنری خود میداند؛ زمانی برای فکر کردن، تجربه کردن، و پروراندن ایدهها. همکاری با موزیسینهای نسلهای مختلف، فرصتی برای یادگیری، تبادل، و انگیزهبخشی متقابل بوده است.
تنوع آثار و انتخابهای هنرمندانه
آثار جهانگیری طیف گستردهای را شامل میشود: از تکنوازی نی تا آنسامبلهای ایرانی، از آلبومهای مفهومی تا آثار آموزشی. او در انتخاب همکاران، تنها به مهارت اجرایی توجه نمیکند بلکه ویژگیهای شخصیتی، ذهن موسیقایی و ظرفیت پویایی آنها برایش اهمیت دارد. به همین دلیل، از همکاری با نسلهای جوانتر استقبال کرده و تلاش دارد صدای آنها را نیز در بدنهی موسیقی جدی وارد کند.
کلارینت؛ تجربهای موازی با نی
علاقهی جهانگیری به کلارینت، ناشی از رنگ صوتی، انعطافپذیری و ظرفیتهای تکنیکی این ساز است که در نی به شکل متفاوتی وجود دارد. با وجود تفاوت ابزار، محتوای ذهنی او همچنان موسیقی ایرانی است؛ و حتی آثاری که با محوریت کلارینت ساخته میشوند، در بستر این موسیقی قرار میگیرند. این تجربهها گاه ناپخته یا سرکش به نظر میرسند، اما در ادامه پختهتر شده و افقهای تازهای برای او گشودهاند.
جاده ابریشم و گفتوگوی فرهنگی
جهانگیری سالها در پروژهی بینالمللی Silk Road به سرپرستی یویوما (Yo-Yo Ma) شرکت داشت؛ پروژهای که با هدف ایجاد گفتوگوی فرهنگی میان نوازندگان شرق و غرب شکل گرفت. در طول این پروژه، تعاملهای موسیقایی، تمرینهای گروهی و بداههنوازیهای بینافرهنگی به خلق زبانی مشترک انجامید. با وجود تمام موفقیتها، پروژه به دلایل مالی و تغییر رویکرد متوقف شد، اما تجربهی آن همچنان برای جهانگیری الهامبخش است.
بداههنوازی؛ لحظهی ناب رهایی
سیامک جهانگیری بداههنوازی را لحظهی رهایی در موسیقی میداند؛ لحظهای که با همهی نقصهای احتمالیاش، حامل احساس، شهود و بیان شخصی نوازنده است. او معتقد است که این لحظات برنامهریزیناپذیرند و تنها در بستر آمادگی ذهنی و عاطفی شکل میگیرند. و شاید همین کیفیت، موسیقی او را از تکنیک صرف جدا کرده و به تجربهای انسانیتر تبدیل کرده است.