گلسا

گلسا از اون بچه‌هایی بود که از همون نوزادی با شنیدن آهنگ سرش رو تکون می‌داد. شاید کسی اون موقع‌ها حدس نمی‌زد که این واکنش کوچیک، شروع یه مسیر بلند باشه. با ارگ و بلز و تار توی کودکی آشنا شد، ولی اون تصویری که یه روز کنار اسکله دید ـ نوازنده‌ای با گیتار ـ شد جرقه‌ی جدی‌تری. پدرش براش گیتار خرید و مسیر جدی‌تری شروع شد.

کلاس‌هایی هم رفت، گیتار، پیانو… ولی بیشتر وقت‌ها فضای کلاس‌ها به دلش نمی‌نشست. یا چون رو آکورد تمرکز نداشتن، یا چون با اولین نقد جدی دلخور شد و ادامه نداد. نقطه‌ی عطف اما یه شکست عشقی بود؛ جایی که گلسا با سرچ آکورد آهنگ‌ها و خوندن از روی دفتر شعر، برای خودش خوند و زد. گوگوش، ابی، آهنگ‌های پاپِ ایرانی، و گیتار خود آموخته.

دبیرستان که بود روی صحنه اجرا کرد. تو دانشگاه شهید بهشتی، با اینکه زیست دریا خوند، سر از کانون موسیقی درآورد؛ جایی که تونست موسیقی رو عمیق‌تر بشناسه، دوست‌های هم‌صدا پیدا کنه، و تو زیرزمین کانون کاورهای Radiohead و… اجرا کنه. اولین اجرای رسمی تو کافه، اونقدر خوشایند بود که تصمیم گرفت موسیقی دیگه فقط دل‌خوشی نباشه، بلکه مسیر باشه.

اما شاید اصلی‌ترین سکوی پرتاب، اینستاگرام بود. هم‌صداهای بیشتری شنید، هم‌مسیرهای بیشتری پیدا کرد. همکاری با آرش ضرابی باعث شد بفهمه چطور می‌تونه کاورها رو “مال خودش” کنه. با علی افلاطونی دنیای جز و پیچیدگی‌های گیتار رو کشف کرد. حاصلش شد قطعه‌هایی مثل:

  • «سایه» (اولین آهنگ ساخته خودش با تنظیم پوریا پوزک)
  • «سرگشته» (بر اساس شعری از مولوی، توی یه EP نوروزی) و…

گلسا با گروه‌های مختلفی هم همکاری کرده، از بنفش (بک‌وکال پیمان عبدالی) تا پروژه‌ی تازه‌نفس‌ترش رامشگر با طاها، حامد، فرید و مهرداد.

اگرچه گاهی بابت تعداد زیاد همکاری‌ها یا اجرای کاور مورد نقد قرار گرفته، اما خودش این مسیر رو بخشی از جستجوی صدا و هویت موسیقایی‌اش می‌دونه. الان دیگه بیشتر از قبل داره به سمت نوشتن و خلق کارهای اورجینال می‌ره. اونجاست که حرف دلش رو می‌تونه بزنه، حتی اگر مخاطب کمتری گوش بده. چون چیزی که توش هست، واقعی‌تره.

آرزوی گلسا؟ شکستن حباب موسیقی ایران و رفتن به سمت صحنه‌های جهانی. اما نه به هر قیمتی؛ بلکه با صدایی که خودش باشه، و روایتی که از دل خودش بلند می‌شه.

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!