هوشیار خیام از آن دسته هنرمندانیست که نگاهش به موسیقی از همان ابتدا، تجربهای فراتر از تکنیک و اجرا بوده است. او که امروز بهعنوان پیانیست، آهنگساز و بداههنواز شناخته میشود، مسیر متفاوتی را در دنیای موسیقی پیموده؛ مسیری که با کشف تصادفی پیانو در یک مهمانی خانوادگی آغاز شد و حالا به پژوهش در موسیقی اقوام، همکاری با نوازندگان بومی، تجربههای صوتی بینافرهنگی و اجرای آثار تلفیقی رسیده است.
از کلاسیک غربی تا موسیقی نواحی؛ شکلگیری یک زبان شخصی
آموزش رسمی پیانو را با استادانی چون گاگیک بابایان، فرمان بهبود و داوود جعفری آغاز کرد و بعدها زیر نظر رافائل میناسکانیان، تجربهای متفاوت را از آموزش موسیقی پشت سر گذاشت. کلاسهای میناسکانیان به صورت گروهی و غیررسمی برگزار میشد و امکان شنیدن و تحلیل اجرای دیگر هنرجویان را فراهم میکرد؛ تجربهای که رپرتوار گستردهای از موسیقی کلاسیک را در ذهن او تثبیت کرد.
با این حال، مواجهه خیام با موسیقی ایرانی، کاملاً ناگهانی و خارج از چارچوبهای رایج رخ داد. در سن حدود ۱۲ سالگی و با شنیدن مجموعهای از ضبطهای میدانی موسیقی شمال خراسان، نوعی «شوک صوتی» را تجربه کرد؛ صدایی که برایش ناآشنا و تکاندهنده بود، اما بعدها به نقطهای کلیدی در مسیر هنریاش تبدیل شد.
پیانو بهعنوان ابزار، نه هدف
خیام در جایی از مسیر به این درک رسید که پیانو برایش «هدف نهایی» نیست؛ بلکه ابزاریست برای بیان و جستجو. او شروع به آزمایش بر روی امکان ایجاد Legato بر روی پیانو کرد؛ مفهومی که ذاتاً در این ساز وجود ندارد و مختص سازهایی چون ویولن یا فلوت است. این تلاش برای گسترش بیانگری پیانو، نقطه آغاز آهنگسازی شخصی او شد؛ آهنگسازیای که به تدریج شامل گفتگوی میان پیانو و سازهای ایرانی شد.
بداههنوازی؛ جایی میان لحظه و ساختار
بداههنوازی در نگاه هوشیار خیام نه صرفاً یک مهارت، بلکه بخشی از زیست موسیقایی اوست. از نظر او، آهنگسازی بدون توانایی بداههنوازی و خواندن درونی، کامل نیست. چه در موسیقی کلاسیک ایرانی، چه در نواحی، چه در Modal Jazz، او بداههنوازی را بهعنوان شکلی از فرمسازی زنده در لحظه در نظر میگیرد.
در پروژههایی که برای پیانو و سازهای ایرانی نوشته، اصرار دارد که هیچ سازی از هویت خود عبور نکند تا با دیگری هماهنگ شود. برای نمونه، در آثارش برای تار و پیانو، تار با ریزپردهها (Microtones) اجرا میشود و پیانو همچنان با کوک تامپره باقی میماند. او این دوگانگی را نه تضاد، بلکه گفتگویی شنیداری میان دو جهان میداند؛ جهانی که یکی دریا و دیگری پرندهایست که بالای آن پرواز میکند.
آلبوم «راز»؛ تلاقی پیانو، گوّاتی و صداهای الکترونیک
در آلبوم «راز»، این نگاه را فراتر برد و با موسیقی گوّاتی از بلوچستان کار کرد. بدون تلاش برای بازتولید یا مدرنسازی موسیقی نواحی، ابتدا اجرای اصیل بومی را ضبط و سپس پیانو را به آن اضافه کرد. بامداد افشار نیز با طراحی صدا و ساختارهای الکترونیک، نقش مهمی در شکلگیری نهایی این اثر ایفا کرد. نتیجه، یک ترکیب غیرمتعارف اما تاثیرگذار از بافتهای صوتی متفاوت است که نمیتوان آن را در دستهبندیهای متداول جای داد.
مهاجرت یا سفر؟ تجربهای برای سکوت و تأمل
در سالهای اخیر، هوشیار خیام در پی مجموعهای از شرایط به کانادا رفت. او این حرکت را «سفر» مینامد نه مهاجرت؛ دورهای برای تماشای درون و کشف قلمروهای جدید، نه صرفاً تولید. در همین بازه، دکترای رهبری ارکستر را در مونترال آغاز کرد؛ تجربهای که نگاهش به فرم، رپرتوار و شیوه کار با گروه موسیقایی را گستردهتر کرد. آشنایی با موسیقیهای بومی قاره آمریکا، موسیقی غرب آفریقا و موسیقی باروک از دیگر ارمغانهای این دوره بود.
صحنه موسیقی ایران؛ از فقر شنیداری تا رنسانس نسل جدید
با وجود فاصله جغرافیایی، خیام همچنان نگاهی دقیق به فضای موسیقی ایران دارد. او معتقد است که در ایران، برخلاف تصور عمومی، با «فقر شنیداری» مواجه نیستیم. برعکس، از نظر او، در حال تجربه یک «رنسانس شنیداری» هستیم؛ بهویژه در میان نسل جوان، و بهطور خاص در میان هنرمندان زن. از نظر او، مقایسهی مستقیم خود با استانداردهای غربی، یکی از چالشهای اصلی هنرمندان ایرانی است. بهجای این مقایسه، باید «رنگ»، «زبان» و لهجهی فرهنگی منحصربهفرد خود را حفظ کرد؛ چیزی که برای مخاطب غربی نیز جذاب و ارزشمند است.
تهران رکوردز؛ تشنگی تولید و پلی برای گفتگو
نشر «تهران رکوردز» را بهعنوان پاسخی به نیاز شخصیاش برای تولید و گفتگو با جهان تأسیس کرد. او نمیخواست منتظر نهادها یا سیستمهای رسمی بماند. این نشر، بیشتر از اینکه یک کسبوکار موسیقی باشد، بستری بود برای انتشار صداهایی از تهران امروز؛ صداهایی که به دلایلی ممکن بود جایی برای عرضه نداشته باشند. هرچند خود او از نظر اقتصادی این پروژه را چندان موفق نمیداند، اما هدف اصلیاش –یعنی ایجاد امکان گفتگو میان ایران و جهان– تا حد زیادی محقق شده است.